رضا ویدیو

رضا ویدیو

دنبال چی میگردی
رضا ویدیو

رضا ویدیو

دنبال چی میگردی

دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت6) آخر

فریاد می زنم »! آیلین «

دستم را زیر زانو انش رد می کنم و دست دیگرم را به دور شانه هایش، حلقه می کنم و دوان دوان به

سمت در خروجی می دوم... 

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت5)

رمان سرنوشت یک پایان 

صفحه 5

مچاله شده کنارش حکایت از همان دختری می داد، که کیفم را ربوده بود. آرام به سمتش رفتم.

_ به نظرت واسه این کارا، زیادی کوچولو نیستی؟!

از ترس در جا پرید؛ ولی برنگشت و دسته کیفش را محکم گرفت. دهان باز کردم، تا چیزی بگویم که

دویدن را آغاز کرد. عصبی فریادی کشیدم، نام "دزد" را به زبان آوردم و شروع به دویدن کردم.

آنقدر فرز و سریع می دوید؛ که ناگهان در میان جمعیت انبوه پیاده رو گمش کردم. عصبی دستی

»! دزد کوچولو « : میان موهایم کشیدم و زیر لب زمزمه کردم

از آن روز تا هفته ها بعد، دیگر آن "دزد کوچولوی ترسو" را ندیدم. شاید دست تقدیر آن بود، که باز

هم او را در باشگاه تکواندوی خیریه جنوب شهر ببینم. شاید سرنوشت این گونه رقم زد، که او را در

حالی که از درد به خود می پیچید؛ روی دستانم بلند کنم و به بیمارستان ببرم و یا شاید آن روزی که

فهمیدم پدر و مادر ندارد و از سرطان مغز و استخوان رنج می برد و یا آن روزهایی که آنقدر دلباخته و 

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت 3)

رمان سرنوشت یک پایان 

صفحه 3

به سرش می کشم. به شوخی، ضربه آرامی به سرش می زنم و می گویم

»! کله پاچه

عه! خیلی هم کلم خوبه؛ مسخره نکن بچه « : سرش را جدا می کند، با اخم شیرین و ساختگی می گوید

»! پررو

». بر منکرش لعنت « : می خندم و می گویم

تک خنده ای می کند و دوباره سرش را روی سینه ام می گذارد. دقایقی در سکوت سپری می شود.

خنده های ظاهری، شوخی های بی مزه و الکی، خوشی های ساختگی و… همه و همه فقط یک دلیل

دارند، آیلین...آیلین تنها دلیلی ست، که وادارم می کند؛ حتی به تظاهر لبخند به لب داشته باشم و

خودم را شاد نشان دهم. تنها دلیلی که امیدواریم به ماندنش است . امیدی که می دانم آخرش،

ناامیدی است.

+ می گم.

»؟ جانم « : نگاهش می کنم و با لبخند می گویم

+ یه جایی می شه بریم؟

_ کجا؟ 

ادامه مطلب ...

دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت 2)

رمان سرنوشت یک پایان

صفحه 2

آرام زمزمه می کنم »! نه؛ این آیلین نیست. نه «

صدای ناله دردناکش، به گوشم می رسد.

+ پوریا؟!

"جانم"ی زیر لبی می گویم، که حتی صدایش را خودم هم نمی شنوم. دوباره نامم را صدا می زند.

"یاعلی" می گویم و از جا بلند می شوم. دوش دو دقیقه ای می گیرم، حوله تن پوش را، به تن می کنم و

بیرون می آیم.

+ پوریا؟!

»!؟ جانم آیلین جان « : سشوار را به برق می زنم و می گویم

+ کجایی؟!

». الان میام « : روشنش می کنم و مشغول خشک کردن موهایم می شوم. بلند تر از قبل می گویم 

ادامه مطلب ...