-
گوشی نوکیا 106
سهشنبه 8 تیر 1400 14:26
درباره گوشی نوکیا ۱۰۶ مطمئنا کاربران گوشیهای ساده و ارزان قیمتی چون نوکیا ۱۰۶ ، تقاضای زیاد و دور از ذهنی از گوشی خود ندارند. چرا که اصلیترین هدف این دسته افراد از تلفن همراه خود، برقراری تماس و فرستادن پیامک به نحو احسن میباشد. در کنار این موارد کاربران مایلند تا گوشی ساده ی خود از زیبایی خوب و دلنشینی برخوردار...
-
پیدا کردن محل فیلمبرداری سریال یا فیلم سینمایی
دوشنبه 30 فروردین 1400 16:55
سلام شاید دلتون بخواد بدونی مکانی که فیلمبرداری شده کجاست؟ در این پست به این موضوع پرداخت میکنم 2 تا راه پیشنهاد میکنم که قطعا مورد دوم بهترین گزینه است. ادامه مطلب در این لینک https://city-shirban.ir/Find_location معرفی روستای باغان شیروان (خراسان شمالی)
-
۲۳۰ اکانت پریمیوم فیلترشکن نورد | x230 NordVPN Premium Accounts | آپدیت 5 اردیبشهت 99
جمعه 5 اردیبهشت 1399 19:05
#نیازمند اتصال به فیلترشکن در هنگام اولین ورود x230 NordVPN Premium Accounts thomas@ambrosenet.com:Florence0 | Expiration Date = 2021-11-08 18:35:04 | evil_knight69@hotmail.com:Dargo123 | Expiration Date = 2023-01-24 06:06:38 | dustin_mustach@yahoo.com:Dnmdaman123 | Expiration Date = 2022-02-02 12:13:31 |...
-
۲۰۰ اکانت پریمیوم هولو | x200 Hulu Premium Accounts
جمعه 5 اردیبهشت 1399 18:53
x200 Hulu Premium Accounts angelthtmexican@yahoo.com:Subzero256 | : Sub = Hulu (No Ads) scarroway@bellsouth.net:44Tigers | : Sub = Hulu, Disney+, and ESPN+ lebraun33@gmail.com:Yobaby33 | : Sub = Hulu, Disney+, and ESPN+ indeed21@gmail.com:N00b21 | : Sub = Hulu (No Ads) wweir@apid.com:wwei86 | : Sub = Hulu (No Ads)...
-
۱۰۰ اکانت فورتنایت | x100 Fortnite Accounts
جمعه 5 اردیبهشت 1399 18:50
----------------- x100 Fortnite Accounts ----------------- Hjp1@bps-schools.com:9buffalo DUCKYDOMO212@GMAIL.COM:hudson212 End201994@wp.pl:bobek201994 MrKroyser@mail.ru:lopster13579 Emiliasambo11@gmail.com:emilia10145 Cocosseron04@laposte.net:Onepiece4 Thedude12@gmail.com:thedude12...
-
۱۰۰ اکانت استیم همراه با بازی | x100 Steam Accounts with Games
جمعه 5 اردیبهشت 1399 18:49
تست شده hrs = مقدار ساعت بازی شده Game = بازی انجام شده level = سطح مثال Account: mni13579:781228q1q1 یوزر mni13579 رمز 781228q1q1 x100 Steam Accounts with Games Account: mni13579:781228q1q1 URL: http://steamcommunity.com/profiles/76561198320672307 Balance: 0 RUB Level: 0 Email: Unverified KT: False VAC: False Limit:...
-
x800 NordVPN Premium Accounts۸۰۰ | اکانت پریمیوم فیلترشکن نورد
جمعه 5 اردیبهشت 1399 18:46
# نیازمند اتصال به فیلترشکن در هنگام اولین ورود x800 NordVPN Premium Accounts ----------------- krystal_cl3ar@hotmail.com:Jadelee5 qhertm@gmail.com:Pokemon111 byaku78952@gmail.com:1325897d bnminc@yahoo.com:ranielle1 marc.olmedillo@gmail.com:olme2192 shelly.jsy@gmail.com:jsy930993921 shaun@tullyho.co.uk:Leedsutd...
-
۴۰ کلید فعالسازی آنتیویروس کسپرسکی | x40 Kaspersky Antivirus Premium Keys
جمعه 5 اردیبهشت 1399 18:44
لایسنس رایگان آنتیویروس کسپرسکی آپدیت 99 SAX4U-3WNV3-YQPR8-F4WDP WQXD4-HP5KQ-MDD23-HZXNS NDZQM-Z2QR4-DWDP8-NGZNE 9PGCA-VHD5F-9DHZU-4X686 WE7A1- P2W93-YJVTE-QUTPC QXM6D-R5HVC-F5GZV-JHWB2 XD88U-ZSNDK-ZYH3V-PGN1Z V4ZNJ-GYX6A-TSWSV-J3SF1 Y8CMG-R3WEZ-VD22F-2V32H D81TC-M6CRG-Z8BCK-SEN7T QCEHK-P72PA-5CEWU-F57JY...
-
جواب لطیف
چهارشنبه 24 مهر 1398 20:54
امیر نصر احمد سامانی را، معلمی بود که در آن وقت که او خرد (کوچک) بود، او را قرآن تعلیم کردی، چوب بسیار زدی و امیر نصر پیوسته گفتی که هر گاه به پادشاهی رسم، سزای این معلم بکنم. چون امیر نصر به پادشاهی رسید، شبی تفکر می کرد، از آن معلم خودش یاد آمد. همه شب در اندیشه انتقام او می بود. خادمی را بفرمود که از بستان ده چوب...
-
پنجره طلایی
چهارشنبه 24 مهر 1398 20:51
پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب بر می خاست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند. در دور دست ها خانه ای با پنجره هایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل...
-
جوان ثروتمند و عارف
چهارشنبه 24 مهر 1398 20:46
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟ گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد. بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟ گفت: خودم را می بینم. عارف گفت: دیگر دیگران را...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 شهریور 1398 20:50
آموزش افزایش دنبال کننده This presentation contains content that your browser may not be able to show properly. If you would like to proceed anyway, click here .
-
دانلود رمان بهای یک بهانه نودهشتیا
سهشنبه 29 مرداد 1398 15:03
دانلود رمان بهای یک بهانه نودهشتیا نام رمان : رمان بهای یک بهانه به قلم : TeLePaTi امتیاز : ۲ از ۵ تعداد صفحات : ۱۸۵ حجم رمان : ۳٫۱ مگابایت پی دی اف , ۰٫۶۴ مگابایت نسخه ی اندروید , ۱۴۹ کیلو بایت نسخه ی epub خلاصه ای از داستان رمان: طناب دار جلوی چشماش بود و یه چهار پایه کهنه که با کوچیک ترین حرکت ممکن بود پایه هاش...
-
داستان کوتاه (پنجره طلایی)
سهشنبه 29 مرداد 1398 14:58
پنجره طلایی پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب بر می خاست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند. در دور دست ها خانه ای با پنجره هایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد چقدر زندگی در آن خانه...
-
دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت6) آخر
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:29
فریاد می زنم »! آیلین « دستم را زیر زانو انش رد می کنم و دست دیگرم را به دور شانه هایش، حلقه می کنم و دوان دوان به سمت در خروجی می دوم... ~•~•~ »؟ چی شد آقای دکتر « : دکتر از در خارج می شود. با عجله به سمتش می روم و می پرسم تلخند دکتر، حکایت از خبری بدی ست؛ اما ناامید نمی شوم و منتظر به او چشم دوخته ام. +متاسفم پسر...
-
دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت5)
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:28
رمان سرنوشت یک پایان صفحه 5 مچاله شده کنارش حکایت از همان دختری می داد، که کیفم را ربوده بود. آرام به سمتش رفتم. _ به نظرت واسه این کارا، زیادی کوچولو نیستی؟! از ترس در جا پرید؛ ولی برنگشت و دسته کیفش را محکم گرفت. دهان باز کردم، تا چیزی بگویم که دویدن را آغاز کرد. عصبی فریادی کشیدم، نام "دزد" را به زبان...
-
دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت4)
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:25
رمان سرنوشت یک پایان صفحه 4 _ گریه کنی نمی بر... ». حرف نزن! بزار یه دل سیر نگات کنم « : دستش را به معنای سکوت بالا می آورد. آرام لب می زند _ اینجا؟ وسط حیاط حرم؟ رفتیم خونه یه دل سیر نگام کن. بیا بریم. انگار مت وجه حرف هایم نمی شود و تنها غرق در نگاهم است. جوری نگاهم می کند، انگار آخرین ». بیا بریم « : باری ست که مرا...
-
دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت 3)
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:22
رمان سرنوشت یک پایان صفحه 3 به سرش می کشم. به شوخی، ضربه آرامی به سرش می زنم و می گویم »! کله پاچه عه! خیلی هم کلم خوبه؛ مسخره نکن بچه « : سرش را جدا می کند، با اخم شیرین و ساختگی می گوید »! پررو ». بر منکرش لعنت « : می خندم و می گویم تک خنده ای می کند و دوباره سرش را روی سینه ام می گذارد. دقایقی در سکوت سپری می شود....
-
دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت 2)
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:18
رمان سرنوشت یک پایان صفحه 2 آرام زمزمه می کنم »! نه؛ این آیلین نیست. نه « صدای ناله دردناکش، به گوشم می رسد. + پوریا؟! "جانم"ی زیر لبی می گویم، که حتی صدایش را خودم هم نمی شنوم. دوباره نامم را صدا می زند. "یاعلی" می گویم و از جا بلند می شوم. دوش دو دقیقه ای می گیرم، حوله تن پوش را، به تن می کنم و...
-
دانلود رمان سرنوشت یک پایان (قسمت 1)
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:13
رمان سرنوشت یک پایان صفحه 1 شیر آب را باز می کنم . قطرات آب، یکی پس از دیگری بر روی سر و بدنم فرود می آیند. آب را بیشتر باز میکنم تا شاید شدت آب که شلاق وار بر تنم فرود می آیند؛ کمی آرامم کند. لرزش دندان ها و بدنم برایم بی اهمیت است. با هر قطره که بر روی بدنم می ریزد به خود می لرزم؛ اما آرامش بعد از این دوش آب سرد،...
-
داستان کوتاه (پسرک و خدا)
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:10
پسرک و خدا شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک ، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش، نداشتههایش را از خدا طلب میکرد. خانمی که قصد ورود به...
-
داستان کوتاه (ابومسلم خراسانی)
دوشنبه 28 مرداد 1398 20:06
ابومسلم خراسانی شاگرد معمار، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است. روزی برای سلمانی به راه افتاد. دید سلمانی مشغول است و کسی را موی کوتاه می کند. فرصت را مناسب شمرده و...
-
داستان کوتاه (پول نهار)
جمعه 25 مرداد 1398 11:20
پول ناهار پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه...
-
داستان کوتاه (شایستگان)
جمعه 25 مرداد 1398 11:07
شایستگان من که چیزی نفهمیدم شما اگه فهمیدید به منم بگید خواجه نصیر الدین توسی در ابتدای وزارت خویش بود که تعدادی از نزدیکان بدو گفتند: ایران مدیری همچون شما نداشته و تاریخ همچون شما کمتر به یاد دارد. یکی از آنها گفت: نام همشهری شما خواجه نظام الملک توسی هم به اندازه نام شما بلند نبود. خواجه نصیر سر به زیر افکنده و...
-
داستان کوتاه (اثبات عشق)
جمعه 25 مرداد 1398 10:29
اثبات عشق پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم. ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم. می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه...
-
داستان کوتاه (پیر زن و خدا)
جمعه 25 مرداد 1398 10:16
پیر زن و خدا یکم بی مزه است پیر زن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت: خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد. پیر زن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و...
-
داستان کوتاه (ارتباط قلبی)
جمعه 25 مرداد 1398 10:13
ارتباط قلبی در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. میگویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند. وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند؛ ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی میکرد. بخاطر همین تصمیم گرفتند از هم دور شوند ولی از سرما یخ زده می مردند. از...
-
داستان کوتاه (پیرمرد بازنشته)
پنجشنبه 24 مرداد 1398 17:06
پیرمرد بازنشسته یک پیرمرد بازنشسته ، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی که در خیابان افتاده بود را شوت می...
-
مزاحم تلفنی 118 ایران
پنجشنبه 23 خرداد 1398 20:34
مزاحم تلفنی مزاحم تلفنی ناصر مزاحم تلفنی حاجی لند مزاحم تلفنی قربانعلی مزاحم تلفنی 118 مزاحم تلفنی رشتی مزاحم تلفنی زهرا مزاحم تلفنی ترکی مزاحم تلفنی احمد ذوقی مزاحم تلفنی دوست دختر مسعود مزاحم تلفنی ناصر پیتزا مزاحم تلفنی ناصر شراره مزاحم تلفنی ناصر راهپیمایی مزاحم تلفنی ناصر زهرا مزاحم تلفنی ناصر سرما باش مزاحم...
-
دانلود و تماشای ویدیو جدید آرش و هلنا با نام یک شب در دبی
پنجشنبه 23 خرداد 1398 20:24
یک شب در دبی یک شب در دبی آرش یک شب در دبی اهنگ ارش یک شب در دبی اهنگ جدید ارش اهنگ یک شب در دبی دانلوداهنگ یک شب در دبی ارش متن یک شب در دبی دانلود اهنگ یک شب در دبی متن اهنگ یک شب در دبی متن اهنگ یک شب در دبی ارش اهنگ جدید ارش بنام یک شب در دبی متن اهنگ جدید ارش یک شب در دبی اهنگ جدید ارش هلنا یک شب در دبی اهنگ جدید...